داستان فقیرانی که میلیاردر شدند


بایگانی ماهانه: جون 2014

اوایل آبان ماه 1388، مغازه‌ای در گوهردشت کرج اجاره کردم و یک کتابفروشی راه انداختم. چند ماه اول کار، مغازه لخت و عور بود و به‌مرور زمان، شکل و شمایلی به خودش گرفت و کتاب‌ها تعداد و تنوع بیشتری پیدا کرد و کار، تا حد زیادی رونق گرفت.

وقت‌هایی که مغازه سوت و کور بود، وقتم عموما به خواندن کتاب می‌گذشت و نوشتن. داستان کوتاه می‌نوشتم و هر از گاه، دوستی یا رفیقی که می‌آمد، داستان را می‌دادم می‌خواند و درباره‌اش صحبت می‌کردیم. یکی از داستان‌هایی که در همان زمان نوشتم، پس از خروجم از ایران، با چند داستان کوتاه دیگر در مجموعه‌ای به‌نام «سه دقیقه و سه داستان کوتاه» توسط انتشارات H&S در انگستان منتشر شد.

از سال 86 که به وبلاگ‌نویسی روی آوردم، نوشتن یادداشت برایم شده بود عادت دائمی. پیش از آن زمان هم این عادت در من بود و روی کاغذ می‌نوشتم… کلی یادداشت متفرقه داشتم. بعضی‌هاشان را گاهی مرتب می‌کردم و در وبلاگ می‌گذاشتم و تعداد زیادی هم نزدیک خانه‌تکانی شب عید که می‌شد، می‌خواندم و راهی سطل زباله می‌کردم.

دقیق یادم نیست اما به‌گمانم پاییز یا اوایل زمستان 89، همان وقت‌ها که در کتابفروشی، برای خودم چیزهایی می‌نوشتم و البته بیشتر به سمت و سوی داستان‌نویسی گرایش داشت، یادداشتی هم نوشتم به‌نام «مداد» که کمی دستکاری‌اش کردم تا شاید بشود شبیه یک داستان کوتاه. قبل از آن زمان، نزدیک به سی مقاله در خصوص ادیان و فرهنگ شرق دور در نشریات ایران منتشر کرده بودم. اما برای اولین‌بار تصمیم گرفتم که داستان کوتاهی منتشر کنم و از آن‌جا که در این کار کاملا ناشی بودم، همان نوشته‌ی «مداد» را برای نشریه‌ی گلستانه فرستادم تا شاید منتشر کنند و بشود اولین داستان کوتاهی که رسما نوشتم.

«مداد» را پیشتر در همین وبلاگ منتشر کردم. فکر کردم که حتما چاپ نمی‌شود. کلا فراموشش کرده بودم. مدتی پیش، پی یکی از نوشته‌هایم می‌گشتم که دیدم این داستان کوتاه بالاخره پس از سه سال، در گلستانه چاپ شده، در شماره‌ی 128 / دی 1392.

در هر حال، یکی از دوستان زحمت کشید و مجله را پیدا کرد و از روی داستان، اسکن گرفت و برایم فرستاد. این داستان کوتاه، با آن‌که خام‌دستانه است، اما بیشتر از هر چیز، برایم یادآور روزهای خوش کتابفروشی‌ای‌ست که برادران معظم له، آن‌را به فاک فنا دادند…

برای مشاهده‌ی نوشته در ابعاد بزرگ‌تر، لطفا روی تصویر کلیک کنید.

مراحل کمال معنوی در طریقت ذن

روایت گاو و گاوچران

رسیدن به بودایی یا واقعیت بخشیدن روشن‌شدگی، هدف همه‌ی رهروان بودایی‌ست، گرچه شاید در یک زندگیِ خاکی، خود بدان دست نیابند؛ و ذن نیز – چون یکی از مکتب‌های مهایانه – بر آن است که کوشش‌های ما باید به‌سوی این مقصود عالی، راهنمایی شود. بسیاری از مکتب‌های بودایی برای شکوفایی جان رهروان، چندین مرحله می‌پذیرند و برای رسیدن به کمال معنوی، بالا رفتن از همه‌ی پله‌های این نردبان را تاکید می‌کنند. ولی ذن این طی مراحل داستان فقیرانی که میلیاردر شدند را ندیده می‌گیرد و گستاخانه می‌گوید، وقتی که انسان در ژرفای طبیعت خود بنگرد، بی‌درنگ و در دم، بودا می‌شود، و برای این کار بایسته نیست که از «دور پرگار وجود» یا «دایره‌ی تولد و مرگ» بگذرد و از پله‌های این کمال، بالا برود. این از زمان بُدی‌دارما به این‌سو، برجسته‌ترین تعلیم ذن بوده‌است.

همواره شعار ذن این بوده: «در طبیعت خویش بنگر و بودا شو» و این نگریستن، نتیجه‌ی دانش بسیار یا اندیشیدن نظری و بحثی نیست، بلکه از تربیت خاص جان و به یاری استاد ذن، به‌دست می‌آید. پس این «نگریستن در طبیعت خود» کار یک دم است، و از «طی مراحل و مقامات» دست نمی‌دهد.

ولی با این‌همه، چنین نیست که در ذن، هیچ مرحله‌ای از سلوک در کار نباشد. چون تا زمانی‌که جان‌های نسبی ما چنین باشند که یک چیز را پس از آن دیگری، یعنی درجه به درجه و پشت هم، و نه یک‌باره و هم‌زمان بفهمند، به ناگزیر باید از گونه‌ای پیشرفت در کمال معنوی، سخن گفت. ذن نیز از این نظر، تابع محدودیت‌های زمانی‌ست، یعنی در آن نیز شکوفاییِ کمالِ معنوی، مراحلی دارد. حقیقت چون حقیقت، بالاتر از هرگونه محدودیت است، ولی آنگاه که در جان انسان واقعیت می‌یابد، دستخوش قوانین روانی ما می‌گردد که نمی‌توان آن‌ها را نادیده گرفت.

«نگریستن در طبیعت خود» باید درجاتی از روشنی به‌خود بپذیرد. اگر به‌طور کلی نگاه کنیم، ما همه بوداییم، هر چند نادان و گنه‌آلود که باشیم، ولی با توجه به واقعیت زندگانی عملی، باید دست از این آرمان‌پرستی ناب بشوییم و راه را برای نوعی فعالیت لمس‌پذیر و جزیی‌تر باز کنیم. این جنبه‌ی سازنده‌ی ذن است و کاملا رو به‌روی جنبه‌ی همه‌روب آن قرار می‌گیرد. و این‌جاست که ذن، درجات کمال معنوی را کاملا در میان پیروانش باز می‌شناسد، چه حقیقت، اندک اندک در جان آنان آشکار می‌شود تا نگریستن در طبیعت خود در آنان به کمال برسد.

با این همه، روشن‌شدگی انسان، یعنی فرا رسیدن ساتوری، «ناگهان» است و نه چون برآمدن خورشید، ساتوری چون انجماد آب است که ناگهان صورت می‌گیرد. شرط میانجی سپیده‌دمی در کار نیست که جان در آن روزنی به‌روی حقیقت بگشاید. گذر از ندانستن به روشن‌شدگی، چنان ناگهانی‌ست که گویی به مثل سگ بازاری ناگهان بدل به شیری زرین یال شود. ولی این آنگاه درست است که حقیقت ذن به تنهایی در نظر گرفته شود، یعنی جدا از بستگی‌اش به جانی که در آن می‌شکفد. با این‌همه حقیقت آنگاه حقیقت است که پرتو روشنی‌یی که به جان می‌دمد نگریسته شود و نمی‌توان آن‌را یک‌سره از جان جدا دانست، از این‌رو از واقعیت یافتن تدریجی و پیش‌رونده‌اش در خودمان سخن می‌گوییم.

در زمان دودمان سونگ در چین (قرن دوازدهم میلادی) یک استاد هنرمند ذن به‌نام سی‌کیو (Seikyo) مراحل پیشرفت در کمال معنوی را در شش پرده با تصویر مرد و گاو کشیده‌است. سی‌کیو (در چینی Ching Chu) مراحل سلوک و کمال معنوی را با سفید کردن تدریجی نقش گاو و سرانجام در ناپدید شدن گاو و مرد نشان می‌دهد. تصویرهایی که امروزه در ژاپن رواج دارند به قلم کاکوآن (Kakuan) است از فرقه‌ی رین‌زایی، که به احتمال، هم‌زمان سی‌کیو بود. پرده‌های کاکوآن (در چینی Kuo-an Shih-Yuan) ده تا هستند، و هر یک درآمدی به نثر و به‌دنبال آن یک شعر تفسیری دارد. میان تصویرهای کاکوآن و سی‌کیو – و تصویرهای دیگر در همین زمینه – تفاوت آشکاری به‌چشم می‌خورد. در تصویرهای کاکوآن، گاو به‌تدریج به سفیدی نمی‌گراید و آخرین تصویر هم داستان فقیرانی که میلیاردر شدند یک دایره‌ی سفید نیست. تصویرهای کاکوآن در ژاپن رواج بسیار دارد و از روی آن – از قرن پانزدهم تاکنون – نمونه‌های بسیاری کشیده‌اند.

از گاو در تمثیل‌های بودایی – چه مکتب هینه‌یانه و چه مهایانه – فراوان سخن گفته شده، و هم‌چنین است در ذن، از این‌گونه «گاو سفید در میدان فراخ روستا» یا به‌طور کلی «گاو». یک نمونه در این زمینه می‌آوریم که به موضوع این گفتار هم‌بستگی دارد.

دای‌آن از مردم فوجو از بای‌جانگ پرسید:

می‌خواهم درباره‌ی بودا بدانم؛ او کیست؟

بای‌جانگ گفت: این به جستن گاوی می‌ماند که بر آن نشسته باشی.

پس از این که دانستم، چه کنم؟

این به خانه رفتن ماند بر پشت آن گاو.

چگونه همیشه از آن پرستاری کنم تا (با آیین) هماهنگ باشم؟

باید چون گاوچرانی رفتار کنی که چوب‌دستی در دست دارد، و می‌پاید که مبادا گاوش به شالیزار دیگران رها شود.

ده تصویر گاوچرانی که نمودگار گام‌های رو به کمال تربیت معنوی‌ست، بی‌شک نمونه‌ی دیگری‌ست در همین زمینه، ولی سنجیده‌تر و منظم‌تر از آن‌چه نقل کرده‌ایم، که هم هنر نقاشی ذن است و هم روشنگری آموزش ذن.

تصویرهای ذیل اثر کاکوآن است.

1- جستجوی گاو

گاو هرگز آواره نگشته است، پس، از جست‌و‌جوی او چه حاصل؟ ما با او آشنایی نزدیک نداریم، زیرا که خلاف طبیعت نهادی‌مان کوشیده و رفته‌ایم. او گم شده‌است، چون ما خود از راه حواس فریبکارمان، از راه به در شده‌ایم. خانه هم‌چنان دورتر می‌شود، و راه‌های فرعی و چارراه‌ها همواره گیج کننده‌اند. آرزوی سود و ترس داستان فقیرانی که میلیاردر شدند از زیان چون آتش سوزان است، پندارهای راست و نادرست چون بند انگشت رشد می‌کنند.

تنها در صحرا، گم شده در جنگل، او (گاوچران) به جست‌و‌جوی است، هم‌چنان گم شده را می‌جوید.

آب‌ها بالا می‌آیند، کوهستان‌ها دور دست، و راه بی‌پایان است؛ او، خسته و نومید، نمی‌داند به کجا برود، تنها آواز زنجره‌های شامگاهی را می‌شنود که در جنگل درختان افرا می‌خوانند.

2- دیدن رد پای گاو

2- دیدن رد پای گاو

او به یاری گفتارهای بودایی و با پژوهش در تعلیم‌ها به فهم چیزی پی‌ برده؛ نشانه را یافته است. اکنون می‌داند که چیزها – هر چند بسیار که باشند – از یک گوهرند، و جهان بیرون از اندیشه بازتابی از خود است. با این‌همه، نمی‌تواند نیک را از آن‌چه نیک نیست باز شناسد. جانش هنوز درباره‌ی حقیقت و دروغ پراکنده است. چون تاکنون از دروازه‌ نگذشته، موقتا می‌توان گفت که به نشانه‌ها توجه کرده‌است.

کنار آب زیر درختان، از آن گمشده نشانه‌ها پراکنده بود: علف‌های خوشبو انبوه‌تر می‌شوند – آیا او راه داستان فقیرانی که میلیاردر شدند را یافته است؟ هر چند دور افتاده که باشد، بالای تپه‌ها و دور دست، گاو شاید سرگردان باشد، پوزه‌اش به آسمان‌ها می‌رسد و هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌را پنهان کند.

3- دیدن گاو

او از راه صدا راه را پیدا می‌کند؛ در خاستگاه چیزها می‌نگرد، و همه‌ی حس‌های او نظمی هماهنگ دارند. این در همه‌ی کوشش‌هایش پیدا است. به نمک می‌ماند در آب و به چسب در رنگ (آن‌جاست، خود اگر چه به گونه‌یی تفکیک‌پذیر شناختنی نیست.) آنگاه که چشم به درستی هدایت شود، او آن‌را در چیز دیگری جز در خود نخواهد یافت.

آنک نشسته بر شاخه بلبلی آوازی شاد می‌خواند؛

آفتاب گرم است، نسیم آرامش‌بخش از میان بیدبنان سبز ساحل می‌رود؛ آنک گاو که تنهاست، جایی نیست تا خود را پنهان کند؛ سر شکوهمندش آراسته به شاخ‌های پر شکوه، کدام نقاش می‌تواند او را بر پرده نقش کند؟

4- گرفتن گاو

او دیری پس از گم شدن در بیابان سرانجام گاو را یافت و دست بر او نهاد، ولی از فشار چیرگی دارنده‌ی جهان بیرون از اندیشه، در می‌یابد که به فرمان داشتن گاو سخت است. او همواره شوق علف‌های خوش‌گوار دارد. طبیعت وحشی هنوز به فرمان در نمی‌آید، باز از قبول تربیت سر باز می‌زند، اگر بخواهد او را به‌طور کامل به فرمان داشته باشد، باید هر گاه که باید تازیانه را به‌کار گیرد.

با نیروی تمامی روانش، او سرانجام گاو را فراچنگ آورده‌است؛ ولی اراده‌اش چه سرکش، و نیرویش چه به فرمان نیامدنی‌ست! گه‌گاه در همواره‌یی بر کوه گام بر می‌دارد، بنگر! که در گذرگاه مه‌آلود و رخنه‌ناپذیر گم شده‌است.

5- رام کردن گاو

آنگاه که اندیشه‌ای به حرکت درآید، یکی دیگر هم به‌دنبال آن می‌آید؛ بدین‌سان زنجیر بی‌پایانی از اندیشه‌ها بیدار می‌شود. این‌همه از راه روشن‌شدگی بدل به حقیقت می‌گردد؛ ولی آنگاه که سردرگمی گسترده شود، دروغ خود را نمایان می‌کند. چیزها ستمگرانه به ما فرمان می‌رانند نه به‌سبب جهان بیرون از اندیشه، بلکه از یک جان خویشتن فریب. پوزبندش را باز مکن؛ محکم نگاهش دار، و مگذار سهل‌انگاری در تو راه یابد.

هرگز از تازیانه و ریسمان جدا مشو، مبادا که او در جهان آلودگی، سرگردان شود؛

آنگاه که به درستی هدایت شود، پاک شده آسان تربیت خواهد پذیرفت، حتا بی‌زنجیر، بی هیچ بند، خود از پی تو خواهد آمد.

6- به خانه آمدن بر پشت گاو

6- به خانه آمدن بر پشت گاو

تلاش پایان یافته است؛ او دیگر نگران سود و زیان نیست. او یکی از ترانه‌های روستایی جنگل‌نشینان را زمزمه می‌کند، آوازهای ساده‌ی پسران روستایی را می‌خواند. بر پشت گاو نشسته، چشمانش به چیزهایی از خاک – خاکی – دوخته نشده. اگرش هم بخوانند، سر بر نمی‌گرداند؛ او هر چند فریفته که باشد – دیگر بازگرداندنی نیست.

گاو را می‌راند و آسوده به خانه باز می‌گردد؛

پنهان در مه شامگاهی، نی چه نواخوان ناپدید می‌شود! آوازی کوتاه می‌خواند، با دست ضرب آواز را نگاه می‌دارد، دلش آکنده از شادی وصف‌ناپذیر است! که اکنون از آنانی است که می‌دانند. باید آن‌را گفت؟

7- گاو فراموش شده، تنها مرد به جا مانده

7- گاو فراموش شده، تنها مرد به جا مانده

چیزها یکی‌اند و گاو رمزی است. شما آنگاه که به آن‌چه نیاز دارید نه دام است و نه دام ماهیگیری‌ست بلکه خرگوش یا ماهی‌ست، این به زر می‌ماند که از کف جدا شده و به ماه می‌ماند که از ابرها بیرون آمده باشد. تنها یک پرتو آرام و نافذ نور حتا پیش از روزهای آفرینش می‌درخشد.

نشسته بر پشت گاو سرانجام به خانه باز می‌گردد، آنک، نگاه کن! گاو دیگر نیست، و او چه آرام و تنها نشسته است!

گرچه خورشید سرخ در آسمان است، چنین می‌نماید که او هم‌چنان به آرامی خفته باشد؛ زیر سرپناهی گاله‌پوش، تازیانه و ریسمانش بیکار در کنارش افتاده‌است.

8- گاو و مرد هر دو از نظر ناپدید شده

8- گاو و مرد هر دو از نظر ناپدید شده

سردرگمی به یک سو افکنده شده، و تنها آرامش همه‌جا را فرا گرفته‌است؛ حتا از پندار تقدس هم خبری نیست. او در کنار جایی که بودا هست درنگ نمی‌کند، و نیز از جایی که بودایی در آن نیست بی‌درنگ می‌گذرد. آنگاه که هیچ صورتی از دوگانگی در کار نباشد، حتا دارنده‌ی یک هزار چشم هم در کشف یک رخنه‌ی گریز، توفیق نمی‌یابد. تقدسی که پرندگان به آن گل پیشکش کنند جز یک نمایش خنده‌آور نیست.

همه تهی است، تازیانه، ریسمان، مرد و گاو. تاکنون کسی پهنه‌ی آسمان را اندازه گرفته است؟ بر سطحی که شعله‌ور است دانه‌ای برف هم نتواند افتاد؛

آنگاه که این حالت از چیزها به‌دست آید، روح استاد کهن نمایان می‌شود.

9- بازگشت به اصل، باز آمدن به خاستگاه

9- بازگشت به اصل، باز آمدن به خاستگاه

او از همان آغاز، ناب و نیالوده، و هرگز دستخوش آلودگی نبوده‌است. او بالیدن و از میان رفتن چیزها را با شکل‌شان به آرامی می‌نگرد، حال آن‌که او خود در آرامش نجنبیدنی بی‌ادعایی ساکن است. آنگاه که خود را با دیگرگونی‌های خیال‌گونه یک و همان نداند باید با چیزهای ساختگی تربیت خود چه کند؟ آب آبی جاری‌ست، کوه سبز سر بر آسمان کشیده‌است. تنها نشسته است، و در چیزها، که دگرگونی می‌پذیرند، می‌نگرد.

بازگشتن به اصل، بازگشتن به خاستگاه؛ پیش از این گامی نادرست بود این!

نابینا و ناشنوا بی‌درنگ و نه با رنج بسیار، در خانه ماندن بسی بهتر است. او در میان کلبه نشسته هیچ آگاهی به چیزهای بیرونی‌ ندارد، آب را نگاه کن که جاری‌ست – به کجا می‌رود؟ کسی نمی‌داند؛ و آن گل‌های سرخ و شاداب؛ برای کیستند؟

10- به شهر آمدن با دست‌های پر برکت

10- به شهر آمدن با دست‌های پر برکت

در کلبه‌ی فقیرانه‌اش بسته است، و حتا داناترین کسان هم او را نمی‌شناسند. هیچ نگاهی به زندگانی درونی او نمی‌توان افکند؛ زیرا او راه خود را دنبال می‌کند، بی‌پیروی از گام‌های دانایان کهن. یک کدوی قلیانی با خود دارد و به بازار وارد می‌شود؛ تکیه بر چوب‌دست به خانه می‌آید. او همگام بدمستان و قصابان است؛ او و آنان همه به بودایان بدل شده‌اند.

سینه عریان و پابرهنه، به بازار می‌آید؛ گل‌آلود و خاک‌آلود، چه لبخند گشاده‌ای به لب دارد!

نیازی به نیروی معجزه‌آسای خدایان نیست، چون او دست می‌زند و درختان خشک را نگاه کن که سراپا شکوفه می‌شوند.

انتشار کتاب جدید نویسنده‌ی هری پاتر جنجال به پا کرد

انتشار کتاب جدید نویسنده‌ی هری پاتر جنجال به پا کرد

انتشار کتاب جدید نویسنده‌ی هری پاتر جنجال به پا کرد

انتشار کتاب جدید نویسنده‌ی هری پاتر جنجال به پا کرد

۱۵ سپتامبر خبر انتشار کتاب جدید جی کی رولینگ، نویسنده‌ی مجموعه کتاب‌های پرفروش هری پاتر منتشر شد. اثر جدید رولینگ، Troubled Blood (کتاب خون پردردسر) نام دارد که تنها پس از چند ساعت از اخبار انتشارش جنجال به پا کرد. به نقل از روزیاتو، پس از آن‌که مشخص شد شخصیت منفی این کتاب ۹۰۰ صحفه‌ ای یک قاتل سریالی مرد است که برای کشتن قربانیانش لباس‌های زنانه می‌پوشد اعتراض‌ ها آغاز شد. کتاب Troubled Blood که رولینگ آن را با نام مستعار رابرت گالبریث نوشته است به تلاش‌های کارآگاهی به نام کورموران استرایک می‌پردازد.

این کارآگاه برای حل پرونده‌ی مفقود شدن مارگو بامبورو که یک شخصیت سیاسی برجسته است در تکاپو است. این کارآگاه معتقد است که قاتل این پرونده، دنیس کرید است که با لقب قاتل سریالی زنانه‌پوش شناخته می‌شود. زیرا او با پوشیدن لباس‌های زنانه قربانیان خود را به قتل می‌رساند.

بررسی‌ های اولیه‌ ی این کتاب توسط منتقدان باعث شده داستان فقیرانی که میلیاردر شدند برخی به این باور برسند؛ کتاب Troubled Blood به مخاطب این مطلب را القا می‌کند که هرگز به مردی که لباس‌ های مبدل می‌پوشد اعتماد نکنید و این همان چیزی است که باعث اعتراض جامعه‌ی ترنس‌ها شده است. به نظر می‌رسد که صحبت‌ های قبلی خانم رولینگ در مورد جامعه‌ی ترنس‌ها و رویکرد او نسبت به زنان، در ترکیب با شخصیت اصلی کتاب جدیدش باعث این اعتراض‌ ها شده است.

رولینگ در ماه ژوئن گذشته، یک مقاله‌ی آنلاین را با عنوان افرادی که عادت ماهیانه دارند را مسخره کرده بود، زیرا او عقیده داشت که به جای کلمه‌ی «افراد» باید از لغت «زنان» استفاده می‌شد. بعد از این ماجرا بود که کمپینی توییتری علیه جی کی رولینگ شکل گرفت. در ادامه رولینگ بیانیه‌ ای طولانی منتشر کرد و در آن مدعی شد که در بیست و چند سالگی مورد تجاوز قرار گرفته و هنوز هم زخم‌های خشونت خانگی در اولین ازدواجش را حس می‌کند.

جی کی رولینگ چطور به نویسنده‌ای جهانی تبدیل شد؟

جوآن رولینگ، نویسنده‌ی مشهور انگلیسی، متولد ۳۱ ژوئیه ۱۹۶۵ است که با نام‌های هنری جی. کی. رولینگ و رابرت گالبریث شناخته می‌شود. پدرش مهندس و مادرش تکنسین بود. خانواده‌ی او وضع مالی خوبی داشتند. جوآن از سنین کودکی کتاب خواندن را شروع کرد.

رولینگ عمده شهرتش را مدیون مجموعه داستان‌های هری پاتر است. سال ۱۹۹۰ بود که اولین ایده‌ی داستان هری پاتر به ذهن رولینگ رسید. طبق گفته‌های رولینگ او زمانی که در یک سفر طولانی که با قطار داشت فکر نوشتن هری پاتر به ذهنش رسید و در همان‌جا شخصیت‌های این داستان را در ذهنش ساخت. مجموعه کتاب‌های هری پاتر از پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ ادبیات هستند که به ۶۵ زبان و به‌ طور تقریبی در ۴۵۰ میلیون نسخه منتشر شده‌‌اند.

در سال ۲۰۰۷ فهرست ثروتمندان ساندی تایمز میزان ثروت رولینگ را به ۴۵۴ میلیون پوند (۱٫۰۷ میلیارد دلار) تخمین زد و در بین پولدارترین زنان انگلیس رولینگ را در رده‌ی ۱۳ جدول قرار داد. همچنین مجله‌ی فوربز؛ رولینگ را در رده‌ی چهل و هشتمین شخصیت معروف در سال ۲۰۰۷ معرفی کرد. در سال ۲۰۱۴ جایزه‌ی ادبیات داستانی زنان، رولینگ را پس از هارپر لی، مارگارت اتوود و شارلوت برونته در جایگاه چهارم بیست نویسنده‌ی زنی که بیشترین تأثیر را بر روی خوانندگان خود گذاشته‌اند قرار داد.

رولینگ در سال ۱۹۹۲ با یک روزنامه‌ نگار پرتغالی به نام ژورگه آرانتس آشنا شد و کمی بعد از آشنایی با او ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دختری به نام جسیکا است. پس از ازدواج، جوآن فهمید ژورگه مرد رویاهایش نبوده است. خشونت‌ های شوهرش باعث افسردگی و سرانجام جدایی رولینگ از او در سال ۱۹۹۳ شد. این طلاق باعث احساس سرشکستگی و افسردگی در او شد که منجر به از دست دادن شغلش شد.

مدتی پس ‌از این جدایی او به همراه دخترش کوچکش به ادینبرو اسکاتلند مهاجرت کرد. او به‌ قدری تحت ‌فشار بود که چندین بار دست به خودکشی زد؛ اما هر بار خودکشی‌هایش ناموفق بود. وضعیت روحی او بسیار وخیم بود؛ به همین دلیل مدتی در درمانگاه افسردگی بستری بود. شغلی نداشت و با مستمری ناچیز دولت زندگی‌اش را می‌گذراند.

جوان تصمیم گرفت روی نوشتن تمرکز کند تا از بیکاری کلافه نشود و در یک روز کاملا معمولی و به طور اتفاقی در قطار ایده‌ی اولیه هری پاتر به ذهنش رسید. ایده‌ای که بعدها تبدیل به مجموعه کتاب‌های هری پاتر شد و زندگی او را دگرگون کرد.

خلأ موقت

کتاب خلأ موقت (The Casual Vacancy) اثری تفکربرانگیز، غافلگیرکننده و با طنزی سیاه است که به عنوان اولین رمان جی کی رولینگ برای بزرگسالان شناخته می‌شود. این رمان در ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۲ منتشر شد. خلأ موقت همچنین اولین تجربه‌ی رولینگ در ژانری غیر فانتزی است.

این کتاب داستانی کاملا سیاسی و رئالیستی دارد و برخلاف کارهای قبلی رولینگ خبری از سوژه‌ های فانتزی و سورئالیستی نیست. با این حال نشانه‌ها و ردپای رولینگ در داستان کاملا مشهود است. ترجمه‌ی این کتاب هم به زبان فارسی همچون کتاب‌های هری پاتر بر عهده‌ی مترجم رسمی خانم رولینگ یعنی ویدا اسلامیه بوده ‌است.

پگفورد شهری در ظاهر، آرام و بی سر و صدا با میدانی سنگ فرش شده و صومعه‌ای بسیار کهن است، اما در زیر این ظاهر زیبا و آرام، جنگی بزرگ برپاست. خصوصا بعد از مرگ ناگهانی بری فربرادر در چهل سالگی. ثروتمندان با فقیران، نوجوانان با والدین، زنان با شوهران، معلمان با شاگردان و تقریبا همه‌ ی ساکنین این محله در حال جنگ هستند و حالا جای خالی بری در شورای این شهر باعث شعله‌ ور شدن آتش بزرگترین جنگ تاریخ پگفورد می‌شود.

ده مرد ثروتمندی که بخش اعظم ثروت خود را بخشیدند

یک روزبه این نتیجه رسیدند که دیگر به ثروتشان نیازی ندارند و بهتر است آن را از خود دور کردند و خوشبختی را جای دیگری جستجو کنند.

به گزارش پایگاه خبری “ججین“، این مردان ثروتمند بودند. خیلی ثروتمند. شاید از نظر بسیاری از مردم آنها جزو خوشبخت ترین انسانهای کره زمین بودند. اما یک روزبه این نتیجه رسیدند که دیگر به ثروتشان نیازی ندارند و بهتر است آن را از خود دور کردند و خوشبختی را جای دیگری جستجو کنند.

در اینجا ۱۰ داستان الهام بخش را آورده ایم که ثابت می کند پول همیشه خوشبختی نمی آورد.

تام شادیاک (Tom Shadyac)

پایگاه خبر ججین

تام شادیاک کارگردان فیلم های آس وانتورا (Ace Ventura) و دکتر پچ (Dr Patch) است. او زندگی ثروتمندان و مشهوران هالیوودی را تجربه کرد، در سال ۲۰۰۷۷، تصادفی با دوچرخه داشت که باعث شد مرگ را از نردیک لمس کند و به دنبال آن تصمیم گرفت زندگی ساده تری را در پیش گیرد.

سینداک ثروت خود را به موسسات خیریه بخشید. او برای بی خانمان ها در ویرجینیا یک پناهگاه باز کرد ،او خانه ۵۱۸۲ متر مربع خود را در پاسادنا در کالیفرنیا فروخت و به یک خانه سیار به مساحت ۳۴ متر مربع در مالیبو نقل مکان کرد.

از آن به بعد او با دوچرخه رفت و آمد می کند و مشغول آن است که فلسفه زندگی اش را در فیلم ها جای دهد، همچون فیلم “من هستم ” فیلم مستندی که او از تجارب خود ساخته است.

“لحظه مواجه با مرگ برای من لحظه ای از وضوح و هدف را به ارمغان آورد، او در فیلم “من هستم” توضیح می دهد. من به خودم گفتم اگر من واقعاً قرار بود بمیرم، چه چیز را قبل از مرگ می خواستم بکویم؟”

او گفت که امروز بسیار خوشبخت تر از همیشه است. در عکس تصویری از تام شادیاک را در نشستی در یو سی ال ای (UCLA) دانشگاه کالیفرنیا در سال ۲۰۱۳ مشاهده می کنید.

فرانو سلاک (Frano Selak)، خوش شانس ترین مرد دنیا

پایگاه خبر ججین

فرانو سلاک که نام مستعار آن ” خوش شانس ترین مرد دنیاست.”

این معلم سابق موسیقی ، در سال ۱۹۲۹ در کرواسی متولد شد. با توجه به گفته هایش در طول عمر خود در شرایط بسیار باور نکردنی هفت بار از مرگ گریخته بود که از میان آنها به سقوط از یک هواپیما اشاره می کنیم و هم چنین تصادف باورنکردنی قطاری که او و بقیه از آن جان سالم به سر بردند که این حوادث مربوط به قبل از برنده شدنس در قرعه کشی سال ۲۰۰۳، دو روز مانده به تولد ۷۳ سالگیش بود.

در سال ۲۰۱۰ پس از اینکه برای پنجمین بار ازدواج کرده بود و ۲ خانه و یک قایق خریده بود ،او تصمیم گرفت همه چیز را بفروشد و آنچه را که از پولش باقی مانده است به خانواده و دوستان خود ببخشد.

او به جایی که قبل ار آن زندگی میکرد شهر پترینیا (Petrinia) در کرواسی بازگشت جایی که او قصد داشت تا زندگی ساده تریرا در پیش گیرد.

پرسی راس (Percy Ross ) روزنامه نگار میلیونر

پایگاه خبر ججین

پرسی راس در سال ۱۹۱۶ متولد شد و در سال ۲۰۰۱ درگذشت. او پسر یک دارو فروش در مینسوتا (Minnesota) بود که زندگی اش بیشتر شبیه راک اند رول بود. اما پس از یک دوره حوادث ناگوار ، او با خرید یک شرکت کیسه پلاستیکی که در مرز ورشکستگی بود ثروت زیادی جمع کرد.

در سال ۱۹۷۷، در سن ۶۱ سالگی او در کریسمس بیش از ۱۰۰۰ دوچرخه به کودکان هدیه داد. در سال بعد ۲۰۰۰۰ دلار را به تماشاچیان یک رژه محلی هدیه داد. در سال ۱۹۵۳ او شروع کرد به نوشتن یک مقاله از روزنامه با عنوان “یک میلیون بار تشکر!”

این ستون نوشته شده توسط پرسی راس در مدت ۱۶ سال در ۸۰۰ روزنامه منتشر شد که موفقیت چشمگیری داشت و در طی آن میلیون ها نفر به او نامه نوشتند و از او درخواست پول کردند.

او آخرین مقاله خود را در سال ۱۹۹۹ نوشت و در آن بیان کرد که ۳۰ میلیون دلار یعنی تمام ثروتش را بخشیده است و در آخر از خوانندگانش برای خوشبختی که از شریک شدن با آنها نصیبش شده بود تشکر کرد.

کارل رابدر (Karl Rabeder) ، میلیونری که خوشبختی را انتخاب کرد

پایگاه خبر ججین

میلونر اتریشی کارل رابدر در سال ۲۰۱۰ تمام ثروتش را که ۵/۵ میلیون دلار بود، بخشید.

بعد از دوران کودکی فقیرانه اش، قبل از آنکه متوجه شود که ثروت برای او خوشبختی به همراه ندارد، از طریق یک شرکت صنایع دستی ثروت زیادی را بدست آورد. در ۴۷ سلگی شرکت خود را در اوج شکوفایی فروخت و پروژه خانه سبز (Greenhouse) را آغاز کرد، یک مرکز اعطای وام، که با ارائه آموزش و بودجه به یتیمان آمریکای مرکزی و آمریکای لاتین برای تبدیل شدن به کشاورزانی سبز و مستقل، به کمک آنها شتافت.

او تمام ثروت شخصی اش را وقف این کار کرد.

او توضیح داد: “تمام آن چیزی که من احتیاج داشتم در یک کوله پشتی جای می گرفت.”

در واقع یک مسافرت به آمریکای جنوبی چشمان او را باز کرد. “من در طی این سفر متوجه شدم که بیشتر مردمان فقیر آنجا بسیار خوشبخت تر از مردم اروپای میانه زندگی می کنند. تبلیغات به ما می گویر که برای خوشبختی باید آخرین شلوار جین مارکدار یا خانه ای بزرگ داشت، اما مردمانی که همه آنها را دارند به نظر خیلی خوشحال نمی آیند.”

از زمانی که ثروتش را به بنیاد خیریه بخشید، او با ماهی ۱۰۰۰ یورو ( ۱۵۰۰ دلار) در خانه ای کوچک در کوه های آلپ ، تنها زندگی می کند و او در برابر سنگینی ثروتش احساس آزادی می کند ، اما در مورد کسانی که قصد دارند ثروت خود را حفظ کنند قضاوت نمی کند .

” من هیچگاه کسی را نصیحت نمی کنم. من تنها به ندای قلبم و روحم گوش دادم . ”

در عکس ، تصویری را از کارل رابدر یکسال پس از آنکه ثروتش را بخشید، می بینید.

یوژنی پوشاندو (Yevgeny Pushendo)، مرد تاجری که راهب شد.

پایگاه خبر ججین

در سالهای ۱۹۹۰ ایالت جمهوری شوروی برچیده شد و مرم توانستند رویاهای خود را دنبال کنند. رویای یوژنی پوشاندو (داستان فقیرانی که میلیاردر شدند Yevgeny Pushendo) ساختن یک کارخانه تولید پوشاک در زادگاهش، ولدیوستک (Vlodivostok) بود. کسب و کار به خوبی پیش می رفت و او ۵۰ کارمند داشت، اما پوشاندو احساس پوچی می کرد. یک روز او دوستان خود را جمع کرد و کلید کارخانه اش را به آنها داد و به آنها اعلام کرد که او می خواهد راهب شود و در بیت المقدس اعمال حج را به جا آورد.

پوشانکو در طی سه سال ۱۵۰۰۰ کیلومتر راه رفت و قبل از رسیدن به مقصدش از کشورهای بسیاری عبور کرد.

این سفر بدون مشکلات نبود همانطور که تصور می کنیم از گرمای شدید گرفته تا سوءظن مقامات، اما همانطور که او می گوید ایمانش بود که به او این شجاعت را می داد تا به راهش ادامه دهد.

پس از اتمام حجت، پوشاندو خود را در صومعه آتوس در یونان جاییکه از آن موقع در آن زندگی می کند، حبس کرد.

در عکس صومعه گرگوریو را در کوه آتوس در یونان مشاهده می کنید جایی که از هزاران سال پیش تا الان راهبه ها در انزوا زندگی می کنند.

جون پدلی (Jon Pedley)، از یک خانه یک میلیون دلاری به یک خانه گلی

پایگاه خبر ججین

جوناتان بنیون پدلی (Jonathan Bennion-Pedley)، مدتها فقر، الکل، دزدی، کلاهبرداری را با خود به همراه داشت تا زمانی که با یک زن روبرو شد (با او ازدواج کرد و سپس طلاق گرفت) که به او پول قرض داد تا شرکت خود را تاسیس کند.

جان از ناکامی و شکست به یک زندگی تجملاتی رسید، اما شیوه زندگی اش را مدت زیادی متوقف نکرد. در سال ۲۰۰۲ درحالیکه مست رانندگی می کرد یک تصادف کرد. او مرگ را از نزدیک لمس کرد به مدت شش ماه به کما رفت و پس از آن متحول شد.

در سال ۲۰۱۰ پس از فروش شرکتها و هم چنین خانه ۱/۵ میلیون دلاری اش تمام ثروت خود را بخشید. به دنبال آن یک خانه گلی در اوگاندا (Ouganda) (کشوری در شرق افریقا) ساخت و شروع به کار برای یتیم خانه های محلی کرد که یتیم های اهل اوگاندا را حمایت می کردند.

جان پدلی اظهار می کند: “من زندگی یسیار خودخواهانه ای را تجربه کرده ام. من به ارتکاب جنایات مختلف محکوم شده ام. الکلی بودم و زیر پل می خوابیدم. من ماجراهایی داشتم. من زندگی خودم و آدمهای اطرافم را مختل کردم و من بیش از هر چیز همیشه به دنبال پول بودم .”

در عکس، جان پدلی و همسرش را مشاهده می کنید.

یو پانگلین (Yu Panglin)، همه چیز صرف امور خیریه و هیچ چیز برای پسران!

پایگاه خبر ججین

از آنجایی که او معتقد بود که پسرانش باید قدر پول و زجری که فقیران می کشند را بدانند همانطور که خود او آن را در جوانی تجربه کرده بود، سرمایه گذار بزرگ چینی مسکن و هتل های یو پانگلین (Yu Panglin)، در زمان مرگش هیچ چیز از خود به جای نگذاشت.

در سال ۲۰۱۰، که دهه هشتاد زندگی اش را سپری می کرد او اعلام کرد که تمام آنچه که از ثروتش باقی مانده است – ۴۷۰ میلیون دلار – به بنیاد خیریه ای که به نام اوست می بخشد. این بنیاد که امروزه کمی بیش از یک میلیارد ارزش دارد به کمک فقیرترین چینی ها می شتابد. (بعنوان مثال پرداخت هزینه یک عمل آب مروارید به مبلغ ۴۰۰۰ دلار)

او در جلسه ثروتمندان چینی در شانگهای در آوریل سال ۲۰۱۰ اعلام کرد. “این آخرین کار خیرانه من بود و من دیگر چیزی برای بخشش ندارم .”

زل کراوینسکی (Zell Kravinsky)، مردی که حتی کلیه اش را نیز بخشید.

پایگاه خبر ججین

در اوایل سال ۱۹۹۰، زل کراوینسکی (Zell Kravinsky)، پروفسور دانشگاه فیلادلفیا مقداری پول قرض گرفت و تعدادی زمین خرید و چندین سال بعد صاحب مجموعه خانه هایی به ارزش میلیون ها دلار بود. اما زندگی کردن همچون ثروتمندان دنیا برایش معنایی نداشت و او چیزی فراتر از افزایش دادن حساب بانکی اش می خواست.

در سال ۲۰۰۱ او شروع به دادن پول و زمین به موسسات خیریه مختلف کرد. زمانیکه کمک های خیرانه او به ۴۵ میلیون دلار رسید، خانواده و دوستانش نگران شده بودند، اما کراوینسکی به آنها پاسخ می داد که او در صورت نیاز میتواند همیشه آن را بدست آورد اما در غیر اینصورت آن را خواهد بخشید.

کراوینسکی انسان دوستی های خود را ادامه داد تا جاییکه یکی از کلیه هایش را به یک فرد کاملاً غریبه بخشید، حرکتی که تحسین و هم چنین انتقاد افراد زیادی را برانگیخت.

چاک فینی (Chuck Feeney)، نیکوکاری از تاریکی

پایگاه خبر ججین

بسیاری از ما در مورد سخاوتمندی وارن بافت (Warren Buffett) و بیل گیتس (Bill Gates) شنیده ایم، اما چه کسی چاک فینی (Chuck Feeney) را می شناسد؟ اما با این حال آنها از او الهام گرفتند.

در طی سی سال، این میلیاردر آمریکایی ۶/۲ میلیارد دلار از امپراتوری مالی گستره خود راجهت امور خیریه و کارهای بشر دوستانه در سراسر جهان صرف کرد. تخمین زده شده است که یک میلیارد و سیصد میلیون دلاری که برای او باقی مانده است تا سال ۲۰۱۶ در دستان دیگران ناپدید خواهد شد و موسسه او نیز در سال ۲۰۲۰ بسته می شود.

وارن بافت که ثروتش را از فروشگاه های بدون عوارض بدست آورده بود، همیشه می گفت که می خواهد بدون ذره ای پول بمیرد.

بنیاد او نزدیک به ۷.۵ میلیارد دلار برای اموری همچون مراقبت مستقیم پزشکی، اصلاح قانون مهاجرت، داستان فقیرانی که میلیاردر شدند آموزش و پرورش، عدالت کیفری و ابتکارات صلح سرمایه گذاری کرده است و این بنیاد از کمپین های برابری ازدواج و مخالف مجازات اعدام حمایت می کرد و ۲۵ میلیون دلار برای پیشبرد اصلاحات در بیمه درمانی آمریکا خرج کرد.

وارن بافت هر آنچه که داشت را بخشید او تنها مبالغ نا چیزی را برای ۴ دخترش و تنها پسرش به جاگذاشت، فرزندانی که جوانی خود را با کار کردن بعنوان خدمتکار خانه و گارسون و سرآشپر گذراندند. این داستان فقیرانی که میلیاردر شدند مرد هشتاد ساله ایرلندی – آمریکایی می گوید: “من دوست دارم آخرین برگ چک را که می کشم باز از نو شروع کنم.”

برایان بورنی (Brian Burnie)، مرد تاجر و مهربان

پایگاه خبر ججین

به مدت طولانی در چندین موسسه خیریه سرمایه گذاری کرده بود. اما خواسته همسرش که به سرطان سینه مبتلا بود این مرد تاجر بریتانیایی را به انجام کارهای خیر واداشت.

در سال ۲۰۰۹ او زمین ۱۰ هکتاری خود را که شامل خانه های مسکونی، آبگرم و هتلی لوکس بود فروخت تا بتواند موسسه خیریه ای تاسیس کند که کارش همراهی کردن و حمل و نقل رایگان بیماران انگلیسی مبتلا به سرطان، به بیمارستانهایشان بود.

سپس در سال ۲۰۱۲ این مرد هفتاد ساله دومین خانه خود را نیز فروخت، خانه ای که او و همسرش از زمان فروش خانه اول در آنجا زندگی می کردند و به ارزش یک میلیون دلار که آن را نیز بخشیدند و همانطور که مشخص است این زوج از آن زمان به بعد داستان فقیرانی که میلیاردر شدند با صرفه جویی فراوان زندگی می کنند

ترموستات مالی چیست و چگونه سرنوشت مالی شما را تعیین می‌کند؟

ترموستات مالی چیست

همه ما در مورد پول ، کار ، نحوه کسب درآمد ، ثروت و ثروتمندانی که در وضعیت مالی ما نقش دارند ، ناخودآگاه اعتقاد داریم. بعضی از مردم فکر می کنند پول خوب است و باعث پیشرفت می شود ، در حالی که دیگران می گویند پول اساساً یک چیز کثیف است. با ما همراه باشید تا درباره تأثیر نگرش ما نسبت به این وسیله تجاری بیشتر بدانید.

برخی از عقاید و اظهارات رایج در مورد پول عبارتند از:

  • پول چرک کف دسته؛
  • پول که علف خرس نیست؛
  • پول که از آسمون نمی‌باره؛
  • وسعم نمی‌رسه؛
  • پول مهم نیست؛
  • من به پول اهمیتی نمیدم؛
  • پولش‌ رو ندارم؛
  • پول منشأ همه‌ی فسادهاست؛
  • پول همه‌چیز نیست؛
  • پول باعث انحراف آدما میشه؛
  • پول باعث میشه آدما عوض بشن؛
  • پول زیاد دردسر زیادی داره؛
  • فقط پول پول میاره؛
  • پول مهم نیست؛
  • پول مسئولیت میاره؛
  • پول خوشبختی نمیاره؛
  • پولدارها خسیسن؛
  • ثروتمندان بی‌رحمن؛
  • همه‌ی زندگی ثروتمندان تو پول خلاصه میشه؛
  • ثروتمندان کلاهبردارن؛
  • ثروتمندان سطحی هستند؛
  • ثروتمندان پول‌پرستند؛
  • و …

این کلمات را از کودکی بارها و بارها از زبان پدر و مادر و اطرافیان شنیده ایم. ذهن کودک آنچه را که می شنود و مانند اسفنج می بیند جذب می کند و با گذشت زمان این اطلاعات دریافتی به باورهای ناخودآگاه فرد در بزرگسالی تبدیل می شود. به همین دلیل است که علاوه بر صفات ژنتیکی ، افراد باورهای والدین خود را به ارث می برند و اکثر مردم تا آخر عمر با این باورهای ناخودآگاه زندگی می کنند. در این صورت زندگی آنها تفاوت چندانی با والدین نخواهد داشت زیرا این باورهای ما هستند که زندگی ما را می سازند.

سناریوی مالی

ما تمام عقاید شما در مورد پول ، کار ، ثروت ، ثروتمندان و تمام اعتقادات مالی شما را سناریوی مالی می نامیم. این داستان در عمیق ترین قسمت وجود شما ، بدون مشارکت شما و حتی بدون اجازه شما ، در ضمیر ناخودآگاه شما نهفته است. ثبت این سناریو از اولین سالهای کودکی با اطلاعاتی آغاز می شود که از والدین ، ​​دیگران و محیط به ذهن شما خطور کرده است. اکنون شما ناخودآگاه این سناریو را اجرا می کنید. اگر این سناریو برای یک وضعیت مالی ضعیف یا متوسط ​​نوشته شده باشد ، ثروتمند شدن برای شما غیرممکن است. حتی اگر به طور تصادفی ثروت بادآورده زیادی بدست آورید ، در اولین فرصت آن را از دست خواهید داد. داستان برندگان قرعه کشی این موضوع را ثابت می کند. تقریباً همه آنها پس از مدتی به وضعیت مالی سابق خود بازگشتند. دلایل روانی بسیاری برای این امر وجود دارد.

چگونه پول جمع کنیم

صرفه‌جویی اقتصادی

ترموستات مالی

سناریوی مالی شما تعیین می کند که چقدر پول کسب می کنید و در چه سطح مالی زندگی می کنید. با سطح مالی خود احساس راحتی می کنید. سناریوی مالی شما مانند ترموستات نسبت به تغییرات سطح مالی شما واکنش نشان می دهد. با پایین آمدن سطح مالی ، ترموستات مالی واکنش نشان می دهد ، شما را ناراحت می کند و تلاش می کند تا به سطح مالی مورد نظر خود برگردید. خوب خواهد بود اگر ترموستات مالی فقط به رکود اقتصادی واکنش نشان دهد ، اما به رکود مالی نیز واکنش نشان دهد. با بهبود وضعیت مالی شما از سطح مالی برنامه ریزی شده ، ترموستات مالی فعال می شود ، باعث می شود دوباره احساس ناخوشایندی کنید و در اسرع وقت از شر آن پول اضافی خلاص می شوید تا خلاص شوید. کاری که اکثر میلیونرهای یک شبه یا برندگان قرعه کشی انجام می دهند.

روانکاوی مالی

روانکاوی مالی

بسیاری از اختلالات روانپزشکی توسط روانشناسان و روانکاوان شناسایی شده است. آیا ممکن است نوعی اختلال روانی مربوط به پول و مسائل مالی باشد که از ثروت جلوگیری کند؟ به نظر می رسد چنین مشکلی وجود دارد ، اگرچه ممکن است هنوز در لیست اختلالات روانشناختی در کتابهای روانشناسی نباشد. برای بازنویسی سناریوی مالی و تنظیم ترموستات مالی با ثروت و استقلال مالی ، باید روانکاوی مالی خود را انجام دهید. بنابراین شروع کنید و به این س questionsالات پاسخ دهید:

احساس شما در مورد پول و ثروت چیست؟

آیا پول را عامل فساد ، ستم و استثمار می دانید؟

با شنیدن کلمات پول و ثروت چه احساسی دارید؟

آیا شما اعتقاد دارید که پول همه چیز است؟

آیا پول را ابزاری شیطانی می دانید؟

آیا احساس نفرت نسبت به ثروتمندان مانند نفرت دارید؟

آیا فقر و تقدس را در نظر می گیرید؟

آیا فکر می کنید فقرا افراد خوب و ثروتمندان افراد بد هستند؟

پاسخ های شما به این سالات نشان دهنده اعتقادات شما درباره پول و ثروت است. بسیاری از ما باورهای بسیار منفی و محدود کننده ای راجع به پول به ارث برده ایم و باید در این زمینه روانکاوی کنیم.

موانع نامرئیِ ثروتمند شدن

این موانع به شکل برخی از باورهای منفی و محدود کننده در ذهن ما است. این باورها چنان در ضمیر ناخودآگاه ما جا افتاده است که تمام تلاش های آگاهانه ما را برای دستیابی به پول و ثروت زیاد خنثی می کند. باورها و افکار قدرت زیادی دارند. افکار ما احساسات ما را شکل می دهند ، احساسات رفتار ما را شکل می دهند و رفتارهای ما نتیجه می دهند. این مکانیسم همه چیز را در زندگی ما ایجاد می کند. هر فرآیند خلاقانه با افکار و باورها آغاز می شود. نتایجی که در زندگی به دست آورده ایم در واقع بیانگر افکار و باورهای غالب در ذهن ما است. بنابراین برای تغییر نتایج ، باید باورهایی را که باعث نتایج شده اند تغییر دهیم. برخی از باورها به پول و ثروت ثروتمند و برخی دیگر به بی پولی و فقر منجر می شود.

«فقر نصیب کسی می‌شود که ذهنش برای آن آماده شده است. به همین صورت ثروت هم نصیب کسانی می‌شود که برای جذب آن آمادگی داشته باشند. با این حال در هر دو مورد قوانین مشابهی حاکم هستند. ذهنیت فقر بدون استفاده‌ی آگاهانه از عادات مناسب رشد می‌کند. ذهنیت ثروت باید در اشخاص ایجاد شود مگر اینکه کسی با این ذهنیت متولد شده باشد.»

پول برای شما چه معنایی دارد؟

پول چیزی نیست جز ابزاری برای مبادله کالا و خدمات. ما برای زندگی به ابزار و امکانات زیادی نیاز داریم. غذای مناسب ، لباس و مسکن از فوری ترین نیازهای ماست. علاوه بر این ، ما به سرگرمی ، بازی ، امکانات سفر و آموزشی ، هنر ، فرهنگ ، یادگیری و موارد دیگر نیاز داریم. این یک واقعیت ساده است که مبادله کالا و خدمات در زندگی امروز مبتنی بر پول است و بنابراین ما برای استفاده از این امکانات به پول نیاز داریم. پول فقط ابزاری برای این مبادله است ، اما در ذهن ما پول به بسیاری از باورهای اخلاقی گره خورده است. فقرا و دراویش همیشه از پول بد گفته اند و همه انحرافات اخلاقی مانند حرص و آز ، ظلم ، استثمار و مادی گرایی را به پول نسبت داده اند و بدین ترتیب بی پولی آنها را توجیه می کنند. فقر چیزی برای تحسین ندارد. فقر نه تنها زندگی ما را با مشکلات و سختی ها پر می کند ، بلکه مانع رشد انسانی و معنوی ما می شود. همانطور که در آموزه های دینی داریم ، “وقتی فقر از در وارد می شود ، دین از پنجره بیرون می رود”. البته این به معنای بد بودن افراد فقیر نیست. خوب و بد هیچ ارتباطی با پول و ثروت شما ندارد. پول زیاد به دلیل قدرتی که به همراه دارد فقط ماهیت شما را نشان می دهد. اگر ذاتاً فرد خوبی هستید ، پول به شما قدرت انجام کارهای خوب بیشتری را می دهد و بالعکس. اما چرا ما باید در جهانی پر از نعمت فقیر باشیم؟

من در جایی خواندم که “فقرا را دوست داشته باشید و از فقر متنفر باشید” و همچنین “بهترین کاری که می توانید برای فقرا انجام دهید این است که یکی از آنها نباشید”. برخی معتقدند که “پول خوشبختی به همراه نمی آورد” این اعتقاد ممکن است دردی از کمبود پول آنها باشد ، اما بقال در خیابان شما هرگز آن را برای اقلام مورد نیاز شما قبول نمی کند. بقال خواه خوشحال باشد یا نباشد از شما پول می خواهد. از طرف دیگر ، درست است که خوشبختی را نمی توان با پول خرید ، اما پول راحتی را برای شما به ارمغان می آورد که دیگر لازم نیست به آن فکر کنید. برخی مقایسه های اشتباهی انجام می دهند ، مانند این که می گویند: “عشق از پول مهمتر است”. نویسنده کتاب اسرار ذهن ثروتمند پاسخ جالبی به این س questionال دارد:

«پول در زمینه‌هایی که کاربرد دارد، بی‌نهایت مهم است و در زمینه‌هایی که کاربرد ندارد، اهمیت هم ندارد و اگرچه عشق نیز می‌تواند در دنیا کاربرد داشته باشد، ولی مطمئنا برای ساختن بیمارستان، خانه و مدرسه نمی‌توان عشق پرداخت کرد! ضمنا نمی‌شود با آن شکم کسی را سیر کرد.»

بازنویسی سناریوی مالی با باورهای ثروتمندانه

سناریوی مالی

برای تغییر وضعیت مالی ، لازم است سناریوی مالی خود را پس از شناسایی افکار و باورهای منفی و محدود ، با باورهای مثبت و غنی بازنویسی کنیم. اگر بدنبال ثروت هستید ، بسیار مهم است که باور کنید زندگی عنان و به ویژه وضعیت مالی زندگی در دست خود شماست. آیا توجه کرده اید که معمولاً افراد فقیر هستند که شانس خود را در قرعه کشی امتحان می کنند؟ در واقع آنها معتقدند پول از طریق قرعه کشی به آنها می رسد. ثروتمندان در دنیای نعمت ، فراوانی و نعمت زندگی می کنند ، اما فقیران در دنیایی از محدودیت ها زندگی می کنند. افراد فقیر و طبقه متوسط ​​کمبود دارند. آنها فکر می کنند که باید بین شغل خوب یا رابطه خوب با خانواده ، ثروت و معنویت و اشتغال داستان فقیرانی که میلیاردر شدند ، کار و اوقات فراغت یکی را انتخاب کنند. ثروتمندان می دانند که با کمی خلاقیت می توانید راهی برای داشتن هر دو پیدا کنید. ثروتمندان معتقدند که هم کیک می توانید بخورید و هم از خوردن آن لذت می برید. یک فقیر متوسط ​​فکر می کند کیک خیلی زیاد است ، بنابراین من فقط یک تکه از آن را می خواهم.

فقیرترین ثروتمند دنیا !

در حال حاضر بیش از یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون نفر در جهان به کمک نبوغ مارک زوکربرگ، موسس فیس‌بوک با هم در ارتباط هستند.

مرتبط کردن این تعداد از افراد و ارائه تبلیغات به آنها زوکربرگ و شرکت وی را به شدت ثروتمند کرده است. دانشجوی انصرافی هاروارد در حال حاضر دارایی خالص در حدود ۳۳ میلیارد و ۴۰۰ میلیون دلار دارد که وی را به شانزدهمین میلیاردر جهان در فهرست فوربس تبدیل می‌کند.

ادوارد و کارن زوکربرگ که به ترتیب یک دندانپزشک و روانپزشک بودند، چهار فرزند به نامهای رندی، دونا، آریل و البته مارک را در نیویورک بزرگ کردند. مارک که در کودکی بسیار باهوش بود در ۱۲ سالگی با استفاده از برنامه بیسیک آتاری یک برنامه پیام‌رسانی بنام زوکنت درست کرد. وی همچنین در نوجوانی کدهای بازیهای رایانه ای برای دوستان خود می‌نوشت.

وی در دوران دبیرستان در آکادمی معروف فیلیپس اکستر نیوهمپشایر یک پلتفرم اولیه پخش موسیقی ایجاد کرد که AOL و مایکروسافت به آن علاقمند شدند. زوکربرگ که هنوز یک نوجوان بود پیشنهادات شغلی متعدد در شرکت‌های معتبر را رد ‌کرد.

اما او فقط یک نابغه رایانه نبود. مارک عاشق ادبیات باستانی روم و یونان از جمله اودیسه بود و به کاپیتان تیم شمشیربازی دبیرستان خود تبدیل شد.

زوکربرگ کمی پس از شروع تحصیلاتش در دانشگاه هاروارد در سال ۲۰۰۲، اعتبار زیادی به عنوان یک برنامه نویس متبحر برای خود دست و پا کرد. وی با چند تن از دوستانش پروژه فیس‌بوک را راه اندازی کرد و در سال دوم دانشگاه انصراف داد و تا تمام وقت روی آن کار کند.

۱

بنیانگذار فیس بوک

فیس‌بوک زمانی که زوکربرگ هنوز به ۲۱ سالگی نرسیده بود به دارایی ۱۲٫۷ میلیون دلار دست یافت. وی در سال ۲۰۱۰ از سوی نشریه تایم به عنوان “شخصیت سال” انتخاب شد.

مدیران عامل کمی در دنیا هستند که از زندگی آنها فیلم ساخته می‌شود اما در سال ۲۰۱۰ فیلم سینمایی شبکه اجتماعی بر اساس زندگی زوکربرگ و نحوه ایجاد فیس‌بوک توسط وی ساخته شد که نامزد هشت جایزه اسکار شد. زوکربرگ بعدا قاطعانه اعلام کرد که بسیاری از جزئیات این فیلم درست نیست.

۲

بنیانگذار فیس بوک

زوکربرگ در ۱۸ می ۲۰۱۲ فیس‌بوک را به یک شرکت سهامی عام تبدیل کرد. ۱۶ میلیارد دلار سهام این شرکت به فروش رسید و آن را به بزرگترین شرکت سهامی عام در کل تاریخ تا آن زمان تبدیل کرد.

از آنجا که همسر زوکربرگ چینی است، او در حال آموختن زبان چینی است و پیشرفت وی در این زمینه آنقدر خوب است که در سال ۲۰۲۲ توانست در یک مصاحبه ۳۰ دقیقه ای به زبان چینی حضور یابد.

۳

بنیانگذار فیس بوک

فروش سهام فیس‌بوک آنقدر زوکربرگ را ثروتمند کرده که وی نیازی به دریافت حقوق ندارد. دستمزد وی به عنوان مدیرعامل فیس‌بوک یک دلار در سال است. اما وی در سال ۲۰۲۲ تنها ۶۱۰ هزار و ۴۵۴ دلار برای پروازهای چارتر خود و مهمانانش با جت‌ خصوصی صرف کرد. اما وی به رغم داشتن ثروت افسانه ای همیشه از زندگی تجملی و پر زرق و برق فاصله گرفته است.

تیلور وینکلووس، کارآفرین معروف و از دوستان زوکربرگ یک بار در گفت‌وگویی درباره وی گفت: او فقیرترین ثروتمندی است که تا بحال دیده ام.

مدیرعامل ۳۳ میلیارد دلاری فیس‌بوک تقریبا همیشه با یک سویشرت یا تی‌شرت خاکستری در محافل عمومی حاضر می‌شود. زوکربرگ بجای در اختیار داشتن یک فراری یا پورشه، یک فولکس جی تی آی مشکی دنده ای به ارزش ۳۰ هزار دلار سوار می‌شود. زوکربرگ ترجیح می‌دهد پول خود را در حریم خصوصی اش صرف کند و علاقه ای به خودنمایی ندارد.

۴

بنیانگذار فیس بوک

وی در اکتبر ۲۰۲۲، یک ملک به مساحت ۷۵۰ هکتار به قیمت ۱۰۰ میلیون دلار در جزیره هاوایی خریداری کرد که تعطیلات خود را در آن سپری می‌کند. زوکربرگ یک خانه پنج هزار متری به ارزش ۴۵ میلیون دلار در پالو آلتو دارد و یک عمارت ۱۰ میلیون دلاری در سانفرانسیسکو دارد که بیش از یک میلیون دلار صرف بازسازی و تغییر دکوراسیون آن از جمله افزودن یک گلخانه ۶۰ هزار دلاری پرداخته کرده است.

۵

خودرو بنیانگذار فیس بوک

در دوران بازسازی خانه وی ظاهرا افرادی را استخدام کرد که در طول شب داخل خودروهای خود در اطراف خانه بنشینند تا برای کارگران ساختمانی جای پارک نگه دارند!

۶

بنیانگذار فیس بوک

وی علاوه برای زندگی شخصی سعی دارد با پول خود جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کند. وی در سال ۲۰۲۲ مبلغ ۹۹۲ میلیون دلار به بنیاد خیریه و در سال ۲۰۲۲ مبلغ ۷۵ میلیون دلار به بیمارستان مرکزی سانفرانسیسکو کمک کرد.

البته ولخرجی‌های زاکربرگ در برابر خریدهای فیس‌بوک چندان به حساب نمی‌آید. این شرکت یک میلیارد دلار برای خرید اینستاگرام، ۱۹ میلیارد دلار برای خرید واتس اپ و دو میلیارد دلار برای خرید اکولوس هزینه کرده است.

۷

بنیانگذار فیس بوک

اما حتی زاکربرگ نیز نمی‌تواند همیشه هر آنچه که می‌خواهد بخرد. او در سال ۲۰۲۲ تلاش کرد اسنپچت را به قیمت سه میلیارد دلار خریداری کند ولی ایوان اشپیگل مدیرعامل اسنپچت پیشنهاد وی را رد کرد. او علاوه بر دیدار با شخصیت های مشهور و برجسته دنیای فن آوری با روسای جمهور کشورها معاشرت دارد.

۸

بنیانگذار فیس بوک

در سنگاپور یک هنرمند بنام ژو جیا نمایشگاهی از تابلوهای نقاشی چهره زوکربرگ بنام “چهره فیس‌بوک” را به وی تقدیم کرد. زوکربرگ در سن ۳۱ سالگی به رغم داشتن میلیاردها دلار ثروت به شدت یک فرد متواضع و فروتن است. وی به طور منظم نشست های پرسش و پاسخ با افراد عادی از سراسر جهان برگزار می‌کند.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.